توی جاکفشی پر از سر و صدا بود. کفشها آماده بودند تا به مهمانی کفش کتانی بروند. کمی دیر شده بود. یک دفعه در باز شد و چند تا کفش با عجله بیرون دویدند. چند تا از لنگه کفشها توی جاکفشی جا مانده بودند؛ امّا در جاکفشی بسته شده بود. لنگهکفشهایی که بیرون مانده بودند، با کمک هم در جاکفشی را باز کردند. لنگه کفشها تند دویدند بیرون و تمام راه را تند رفتند که دیر به مهمانی نرسند. آقا و خانم کفش کتانی منتظر آنها بودند. در را باز کردند و مهمانی شروع شد...
داستان رو ادامه بدین...
شما میتونید داستانکهای دیگران رو نقد کنید و نقاط ضعف و قوت اونها رو ذکر کنید.
میتونید ایده به اونها بدید برای اصلاحش.
حتی میتونید چند تا پایان برای این داستان بنویسید.
مهمانی کفشها
نویسنده زهرا غفاری
آقا وخانم کفش کتانی سنگ تمام گذاشته بودند. همه جا از تمیزی برق می زد.خاله کفشدوزک از صبح زود آمده وبا برس همه جارا جارو کرده وبا فرچه وواکس بی رنگ همه جا را برق انداخته بود.در میان مهمان های آقای کفش کتانی وخانمش مهمان های ویژه ای ایرانی وچند مهمان خارجی هم به چشم می خورد.آقا وخانم کفش بلا ودوتا پسر بزرگش ،هم چنین آقا وخانم کفش ملی ودختر زیبایشان هم در میان مهمان ها بودند. مهمان خارجی آقای کفش کتانی ،آقای کفش اسکیچرز بود که این همه راه را از ویتنام آمده بود.هم چنین آقا وخانم کفش نایک وآدیداس هم از مهمانان خارجی آقای کفش کتانی بودند. در همین موقع دوتا لنگه کفش مشکی مردانه در حالیکه زیر بغل کفش های میرزا نوروز را گرفته بودند،اورا به زور وکشان کشان وارد سالن کردند.کفش های میرزا نوروز گفت : بابا من نمیام ،من پیرم ،زشتم ،ناسالمم.. به درد این مهمونی نمی خورم بذارین برم خونم...اما نوه هایش که گوششان بدهکار نبود .گفتند: پدر بزرگ کفش میرزا نوروز آلزایمر داره ونباید تو خونه تنها بمونه ما هم به زور اوردیم.
آقا وخانم کفش کتانی اصلا ناراحت نشدند وکفش های میرزا نوروز دا بردند ودر بالای مجلس نشاندند وگفتند:با آقاجون کفش کتانی ما هیچ فرقی نداره....
نامزدی خانمکتانی
کفش مجلسی صورتی اخمی کرد وگفت:
بذار برم بیرون نشونش میدم .بدون من رفته .آخه مثلا ما دوتا تازه ازدواج کردیم.
کفش اسپورت پوزخندی زد وگفت:چه فرقی داره .مثل ما بعد از سالها دویدن باهم ،حالا تنها رفته.
کفش بچه گانه هم که همه اش درحال گریه بود وگفت:داداش کجا رفتی؟
سروصدای داخل جاکفشی قابل تحمل نبود .البته فقط برای خودشان.
کفش اسپورت فکری کرد وبه پوتین گفت:بیا بند من رو ببند به پای خانم مجلسی .توهم کوچولو انقدر گریه نکن از اون بالا بپر روی بند .در هم که خرابه .سریع باز میشه .
در باز شد .اما این پایان ماجرا نبود .مهمانی طبقه بالا بود .وکفش ها هرکدام یک طرف افتاده بودند.
تا اینکه زنگ در به صدا درآمد .عمه خانم وسواسی تشریف آوردند.بانوک کفش به کفشهای دیگر زد وگفت:واه واه محمود اینا رو بذار سرجاشون.
محمود گفت: خواهر نمیدونم چی شد صبح یه باره درجاکفشی بازشدو کفشها ریختن بیرون ..فکر کنم لولای درش شُل شده .
:خب .ایناروببر بذار پهلوی اونا .جاکفشی رو درست کن .امشب مهمون داریم آبروداری کن .مثلا خواستگاری دخترته.
محمود هم کفشها رو بغل کرد و ریخت توی پاگرد .
حالا دیگه مهمانی خانم کتانی رسما شروع شد.
خانم مجلسی بعد از چندبار غرزدن راضی شد .کفش اسپورت هم که مثل همیشه باجمله «حق با شماست.»کوتاه آمد.
کفش بچه گانه هم تا داداشش را توی بغل گرفت ،همه چیز را فراموش کرد.
مهمانی نامزدی خانم کتانی تا دیروقت ادامه داشت وبعد از تعمیرجاکفشی،همه سریع خوابشان برد.
سوپرایزی به یاد ماندنی
توی جاکفشی پراز سروصدا بودکفشها آماده بودندتابه مهمانی کفش کتانی بروندکمی دیر شده بودیک دفعه در باز شدوچندتا کفش با عجله بیرون دویدندچند تا از لنگه کفشهاتوی جا کفشی جامانده بودندامادر جا کفشی بسته شده بودبا کمک هم در جا کفشی را باز کردندلنگه کفشها تند رفتندکه دیر به مهمانی نرسندآقا وخانم کفش کتانی منتظرآنهابودنددررا باز کردندومهمانی شروع شد همه قفسه های جا کفشی با کاغذرنگی،بادکنک تزئین شده بودبا سوت ،کف زدن وفشفشه بازی کفشهای کتانی هاج واج مات مانده بودعجبشب پر سوپرایزی کفشهای ورزشی،کفشهای فوتبال با بندهای خودآهنگ مینواختن وکفشهای دیگر بالا وپایین میپریدن شادی میکردندبعد از کلیشادی وسرورنوبت به آوردنکیک رسیدکیک را کفش اسکی بر روی قفسه بالای جا کفشی گذاشت خدا حافظی کردوبه کفش مجلسی سفیدگفت این هدیهمنبه کفش کتانی هست من نمیتوانم در جشن باشم واز روی قفسه پایینپرید رفت
کیک تزئینشده بودبا گلهای السترکه نشان از خوشبختی ودوستی را نوید میگفت،
کفش مجلسی سفیدرو به کفش مردانه کردوگفت کمک کنید تا کیک را برای جشن ببریم کفش مردانه هم قبول کردبه سمتکیک رفت تاآنرا جابجا کندوبه مراسم ببردوقتی کیک وارد مجلس شدهمه از زیبایی کیک تعریف وتمجید کردن که چه کسی این کیک را درست کرده کفش مجلسی سفید گفت کفش اسکی اینکیک رادرست کرده وبه عنوانهدیه بهکفشهای کتانی دادهاست اما خودش حضور نداردجلسه ای برایش پیش آمدهکه باید آنجاباشدخلاصه اینکه کفش کتانیشمعهارا فوت کرد وبرای همه آرزوی خوشبختی وسلامتی کرد
نویسنده روفیا خواجه ئیان