مجموعه قصههای کودکانه
نویسنده: سپیده کهانجان
سه داستان در یک کتاب:لاکی قایق میشود!
زرافه و یک روز برفی
آرزوی پرنیا
در بخشی از کتاب میخوانیم:
- در وسط جنگل زیبایی؛ درخت بزرگ و تنومتد نارونی بود با شاخه و برگ های زیاد، که توجه هر رهگذری را به خود جلب میکرد. مردم ساکن اطراف جنگل بر این باور بودند که این درخت میتواند آرزوها را برآورده کند. برای همین بچهها و بزرگترها درخت نارون را خیلی دوست داشتند و هر کس هر آرزویی داشت پیش درخت می رفت و درخت هم آرزوی او را برآورده میکرد. در این جنگل دختری بود به نام پرنیا که اهالی جنگل او را پری صدا می کردند. او به همراه مادرش زندگی میکرد و او را خیلی دوست داشت.....