راز پنهان من
جلد نوزدهم (تخیلی)
در این مجلد خواهیم خواند:
شیوا سعی میکرد سریعتر بدود بچههای قد و نیم قد بزرگ میشدند. عمهها وعموهایش را میدید که بزرگ میشدند. با خودش گفت: "کاش وقت بیشتری داشتم تا بچگی عموها و عمههایم را میدیدم؛ اما حیف".
شیوا دیگر خسته شده بود. تصمیم گرفت کمی بنشیند. مادربزرگ بچه هشتم را باردار بود که طناب ظاهر شد.
هر چه شیوا سعی کرد بماند و بدود، طناب او را بالا کشید و با چند قدم بیشتر، در نهایت مادربزرگ بچه هشتم را به دنیا آورد.
با ناراحتی روی تخت زندان دراز کشید، باخودش گفت: "فردا شب خیلی هنر کنم، بچه دوازدهم، پدرم، به سن مدرسه برسد. چکار کنم. در همین افکار بود که از خستگی خوابش برد.
نویسندگان این مجلد:
- فهیمه زارع
- روفیا خواجهئیان
- میلاد محمدی
- سمیه بهرامیان
- پروین جاویدنیا
- راضیه باقری
- علی پاینده