دوستی با جنگل
نویسنده: فرید نوری
در بخشی از کتاب میخوانیم:
پسر بچهای با مادربزرگ پیرش در این خونه زیبا زندگی میکرد. اسم پسر کوچولو قصه ما، سامان بود. مادربزرگ مهربونش، هرشب براش قصه میگفت تا سامان کوچولو خوابش بره. یک شب که مادربزرگ مشغول قصه گفتن بود....