عروسی برای درخت خرمالو
در برخی از مناطق استان فارس وقتی درخت میوهای بدون دلیل برای چندین سال میوه نمیدهد، باغبانان براین باورند که درخت قهر کرده و باید عروس بشود... که برخی از باغبانان درختها را تزیین میکنند و مراسمی شبیه جشن عروسی برای درخت برگزار میکنند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
شلپ شلپ صدای بارون از بیرون میاومد، قطرههای بارون میافتادند روی برگهای درخت خرمالو و سر میخوردند تا توی باغچه. خانه ساکت بود، فقط صدای جیرجیر لولای پنجره میاومد.
- "چقدر دلم برای مامانبزرگ تنگ میشه؛ روی صندلی تابیاش که میشینم، فکر میکنم کنار نشسته داره موهام رو میبافه. اون درخت خرمالو رو می بینی... قراره بابا با اره نصفش کنه... اون روز به مامان میگفت. چرا؟! خوب میگه سه سال دیگه میوه نمیده... فقط برگهاش حیاط رو کثیف میکنه... مامانبزرگ هم که نیست یه چیزی بگه... مامان گفت: "خونه پیرزن و پیرمردها رفته..."
چشمای مامانبزرگ آبیه... عین تو سارا، موهاش عین نباتهای تو قندون... تازه دندوناش مثل مال من و تو نیست... وقتی میخنده تکون میخوره. اصلاٌ چه فایده من اینا رو برای تو می گم... تو که حرف نمیزنی... فقط یه عروسکی... تازه معلوم نیست به حرفهام هم گوش بدی..."
آدم کوچولوها
داستان در مورد یک نکته اخلاقی است که تا مطمئن نشدهایم، نباید صحبتی را در جایی عنوان کنیم...
در بخشی از کتاب میخوانیم:
چند روز بعد، وقتی بهداد برای بازی پیش دوستانش رفته بود، دید که همه آنها درباره آدم کوچولوها صحبت میکنند. ولی کاملاً با آن چیزی بهداد در دشت دیده بود و تعریف کرده بود، تفاوت داشت. آنها به همدیگر تعریف میکردند که از درون چاه آدم کوچولویی بیرون آمده که شاخدار و ترسناک است. همچنین تعریف میکردند که آدم کوچولوها قصد دارند اطراف چاه قلعه بسازند و به روستای آنها حمله کنند...
هیولایی در پارک
بخشی از کتاب: «مامان نگاه کن درخت بادمجان! مامان چه جالب...
بادمجانها پرواز میکنند!»
کتاب داستان کودکانه هیولایی در پارک، درباره کودکیست که دنیای اطرافش را از دید خود تفسیر میکند و با تشبیه کردن آنها به موجوداتی خیالی، در فضای تخیل کودکانه سیر میکند...
روسری رنگی
در این مجلد خواهیم خواند:
درهاي ماشين را قفل کرديم و رفتيم توو. مثل دفعه قبل اين بار هم رفت و تکتک تختها را چک کرد. دنبال محل دنجي بود و اين دفعه اين محلهاي دنج برعکس دفعه قبل کم نبودند. فاصله تختها زياد بود و بين هر کدامشان کلي درخت و بوتههاي بزرگ گلهايي که در آن فصلِ سرما گل نداشتند. روي تختها را داربست بسته بودند و روي داربستها را با سِفلون شفاف پوشانده بودند و وسط هر تخت يک بخاري نفتي قرمز رنگ قرار داده بودند و پشتيهاي همرنگ بخاري را قرار داده بودند دور تا دور.
نویسندگان این مجلد:
- روفیا خواجهئیان
- مبینا جهاندیده
- پروین جاویدنیا
- فهیمه زارع
- فاطمه قرشی
- امیرمهدی رئوفت
- علی پاینده