نمایش 1–12 از 69 نتیجه

نمایش سایدبار
نمایش 9 24 36

به خاطر یک بازی کودکانه

85,000 تومان

جلد بیست و هفتم (موضوع داستانی اجتماعی)

 

در این مجلد خواهیم خواند:

حرف‌هاي پيرزن در سرم مي‌چرخيد، بخار روي شيشه را پاك كردم و چشمم را به جاده دوختم. در ميان گندم‌زارهايي كه باد اين سو و آن سو مي‌برد. درخت صنوبري را ديدم كه تنه نحيف و لاغرش را بر اندام صنوبري ديگر انداخته بود. سال‌هاي سال هم كه بگذرد، صنوبر شانه خالي نمي‌كند تا آنگاه كه شيپور مرگش لاي گندم‌زارها نواخته شود. هيچ صنوبر ديگري آنجا نبود گويي كه پاره‌هاي تنشان را باد به سرزمين غريبي برده بود.

پيرزن آرام‌تر پرسيد: "ساعت چند شد؟"

- "ساعت پنج و بيست دقيقه‌ست مادر".

 -"تو هم مياي دارالميزون؟"

- "نه من فال پياده ميشم".

يك ساعتي گذشت. باد هم چنان قطرات باران را از دريچه سقفي اتوبوس به گونه‌ام مي‌زد.

- "اينجا دارالميزون نيست؟"

مرد كه حسابي جوشي شده بود با غضب گفت: "ديونه‌مون كردي. اصلاً فردا شب مي‌رسيم".

پيرزن قصد آرام شدن نداشت. نيم ساعتي كه مي‌گذشت زير گوش من ارام مي‌پرسيد: "دارالميزون نرسيديم؟"

هيچ كلافه‌ام نكرد.

با اين ناتواني باز به جاده زده بود.

با تمام استرس‌هاش مي‌خواست به دارالميزون برسه.

خودش مي‌گفت: "اونجا ولايت شوهرمه. ولايت شوهرمو خيلي بيشتر از ولايت خودم دوست دارم".

اينجا مادياني داشت كه موعد آبستنش كره‌هايي مي‌زاد كه قشقاييان رو چنان مبهوت مي‌كرد كه فيروز كوه صداي پچ‌پچ‌شون رو به گوش اهالي مي‌رسوند .

 

نویسندگان این مجلد:

  • سمیه بهرامیان
  • ام‌البنین شریفی
  • زری زادشم
  • فهیمه حلیمی
  • علی پاینده
  • طاهره سبحانی
  • هما ایرانپور

شوق رستن

85,000 تومان

جلد بیست و ششم (موضوع داستانی درام)

 

در این مجلد خواهیم خواند:

سال‌هاست پدرم، فقط قاب عکسی بزرگ روی دیوار پذیرایی است و تنها خواهرم، وقتی دل به دل منصور داد و ازدواج کرد، منصور برای جبران کار من دست او را گرفت و برای زندگی به تبریز برد. او پسر خاله پدرم و از خانواده‌ای سرشناس و متمول بود، روزی با غرور به خواستگاری آمد؛ ولی باورش نمی‌شد جواب رد بشنود و حریف دل من نشود…

آقا محسن، مرد عمه فاطمه بود، ذهنم را به دل او قلمه زدم تا نجابت و درستی بروید…

بلاخره شجاعت به خرج دادم…

- "خاله ثریا… دوسه روز وقت خالی دارید؟!"

گوشه ذهنم مادرم را خشمگین می‌دیدم، وقتی متوجه حرفمان شد، دست نوازش و محبتش مشت شد، سنگینی نگاهش روی تصمیمم فشار آورد؛ اما نشکست…

هر چه حواسش را از موضوع پرت می‌کردم اثر نمی‌کرد…

- "آقا محسن شما چند تا کارت نیاز دارید؟!"

- "نمی‌دونم…"

- برای همسایه‌ها هم کارت می‌دهید؟!"

- "برای بچه‌های روستا می‌برم!"

بازهم تلاش برای شاگردهایش!

چقدر برای این بچه‌ها به تقدیر چنگ و دندان انداخت… دیگر دارم ناامید می‌شوم…

بهتر بود حواس خودم را از بی‌حواسی او پرت می‌کردم،

کارت دعوت‌ها را برداشتم اسامی فامیل را یکی یکی می‌نوشتم که آمد کنارم نشست، کارت‌ها را برداشت و نگاهی انداخت، شروع کرد به مسخره کردن و ادا درآوردن که "یک کارت را من نبودم، تو انتخاب کردی؟!"

 

نویسندگان این مجلد:

  • زهرا ملک‌ثابت
  • زهره باغستانی
  • جمیله فلاحی
  • فاطمه واعظی‌نیا
  • وحیده عباسی
  • زهره کارگر
  • الهه توکلی

روز زن

85,000 تومان

در این مجلد خواهیم خواند:

و روزی بال و پر بگشایم و بر قلّه‌های آسمان هجرت کنم

اگر چه طینتم خاک است، امّا آسمان‌ها منزلم گردد

جایگاه آخرم افلاک می‌گردد

برای هم‌نشینی ملائک بال می‌خواهم

دعا و حال می‌خواهم

کنون که زنده هستم فرصتی باشد برای رجعت

در روز آخر عشق می‌خواهم

محبّت لازم است و مهر و اشک و حال و سجّاده

دعای دوستان همراه اگر گردد

ببندم بارم و مثل پرستوها سفر در اوج معراج و...

خدا را دوست‌تر دارم

سلام ای حضرت عاشق

سلام ای حضرت جبریل و میکائیل و اسرافیل

در آغوشم بگیر ای مرگ، عزرائیل

 

شاعران این مجلد:

  • هاجر عامری
  • طاهره سبحانی
  • مینا لطفی
  • شراره تاجمیر ریاحی
  • حسین جعفری
  • فریبا کریمی
  • محدثه عبدی‌زاده

صرف ناهار

85,000 تومان

جلد بیست و چهارم (موضوع خاطرات)

 

در این مجلد خواهیم خواند:

مرد ريشو چند ظرف را روي پيشخوان قرار داد. نگاه کردم، چلو خورشت قيمه بود. گارسون ظرف‌ها را برداشت، رفت تَهِ سالن، آن‌ها را گذاشت جلوي مرد عضلاني و برگشت. در باز شد. مردِ جوان لاغري آمد و آن طرف سالن، سمت چپم نشست. پيراهن چهارخانه‎‌اي با مخلوطي از رنگ‌هاي قرمز و سفيد و بنفش به تن داشت. شلوارش پارچه‌اي و سياه بود. صاف و اتو کشيده. گارسون کلي معطل کرد تا سرانجام سفارشش را بگيرد. وقتي برمي‌گشت گفتم: "لااقل حلوامونو بدين قبلِ غذا".

خيلي سرد گفت: "چشم".

دوباره رفت پشت پيشخوان و پشتش را کرد به من. دوباره انگشت‌هايم را گذاشتم روي پاهايم و شروع کردم به بازي بازي کردن. مرد ريشو آمد و سينيِ زرشک پلواي را گذاشت روي پيشخوان. گارسون آن را با دست برداشت و آمد به سويم. سيني را گذاشت جلوي رويم و پرسيد: "نوشابتون زرد باشه يا مشکي؟"

گفتم: "مشکي لطفاً".

از در خارج شد. چند لحظه بعد بازگشت و قوطي نوشابه‌اي را همراه ليوان جلويم گذاشت. سپس رفت به سمت روبرو. يکي از ظرف‌هاي حلوا را برداشت و آمد به سمتم. ظرف را گذاشت مقابلم.

پَراندم: "پيش غذا همراه غذا!"

گارسون لبخند تلخي زد و دور شد. مرغش ران بود. شايد سينه بهتر بود؛ اما نه چندان. چند قاچ گوجه‎فرنگي، پيازِ خُرد شده، سبزي و قطعه‌اي تَه چين سيني را زينت مي‌داد. يک دست از قاشق چنگال‌ها را برداشتم و رفتم توو غذا. طعمش دلپذير بود. قوطي نوشابه را باز کردم و نيمي از آن را خالي کردم توي ليوان. قُلُپي نوشيدم.

 

نویسندگان این مجلد:

  • معظمه ابراهیمی
  • نعمت‌اله علیخانی
  • زری زادشم
  • علی پاینده
  • هما ایرانپور
  • فهیمه زارع
  • زهرا غفاری

تنهایم مگذار

85,000 تومان

جلد بیست و سوم (موضوع داستانی اجتماعی)

 

در این مجلد خواهیم خواند:

از اینکه این همه او را قضاوت کرده و تهمت بارش کرده بودم پشیمان بودم. خدایا چه باید می‌کردم. جسم خسته و نالانم را به سمت کلید برق کشاندم. کلید را زدم. هال روشن شد. برای اینکه حامد نترسد رفتم جلوی در هال ایستادم تا از دستشویی بیرون آمد مرا ببیند. بین درب باز ایستاده و به دستشویی چشم دوخته بودم. زیاد معطل نشدم و بلافاصله حامد آمد بیرون. اما هنوز حواسش به من نبود.

قدمی جلو گذاشتم و آرام صدایش زدم. حااامد.... حامد یک دفعه ایستاد. رد نگاهش روبروی من بود. در مسیر نگاهش قدمی دیگر جلو گذاشتم حس می‌کنم یک کم ترسید. با صدایی که آمیخته به ترس و اندکی تعجب بود گفت: "شراره... تو هستی؟... کی اومدی؟"

به طرفش رفتم. شرمنده و خجالت‌زده بودم. اما اوکه از چیزی، از افکار، از درون و ذهن من خبر نداشت. جلوتر آمد. دستش را گرفتم انگار همه مهربانی و محبتش به وجودم تزریق شد. سرم را پایین انداختم و گفتم: "خیلی وقته اومدم، ولی چون خواب بودی صدات نزدم".

 

نویسندگان این مجلد:

  • زهرا غفاری
  • هما ایرانپور
  • معظمه ابراهیمی
  • علی پاینده
  • فهیمه زارع
  • فاطمه احمدیان
  • راضیه صالحی

خان بی‌تنبان

85,000 تومان

جلد بیست و یکم (موضوع داستانی درام)

 

در این مجلد خواهیم خواند:

دستشو رو دستم گذاشت و با لبخند فشرد و سر صحبت رو باز کرد. گرچه بین حرفاش مدام سرفه می‌کرد که این منو خیلی نگران کرده بود. با عبدالله از خرید خونه گفتیم از اینکه بلاخره یکی دو سال دیگه سختی‌هامون تموم میشه و صاحب‌خونه می‌شیم.

با اینکه عبدالله حالش خوب نبود؛ اما اون یه ساعت به اندازه ساعت‌ها حرف زدیم به اندازه ماه‌هایی که به هم نگاه نکرده بودیم، نگاه کردیم. یه حس عجیبی داشتم. دلم شور می‌زد که منشی اسم عبدالله رو صدا زد.

 

نویسندگان این مجلد:

  • زهرا عسکری
  • زری زادشم
  • سمیه بهرامیان
  • زهرا ملک‌ثابت
  • پروین جاویدنیا
  • علی پاینده
  • هما ایرانپور

خانم‌جون و ضرب‌المثل‌های شیرازی

65,000 تومان

در این کتاب قصد داریم زیباترین ضرب‌المثل‌های قدیمی شیراز را در قالب داستانک‌های کوتاه از زبان خانم جون، طی تلفن‌های روزمره ایشان، با لهجه شیرین شیرازی به شما عزیزان تقدیم کنیم. هدف، احیاء جایگاه ضرب‌المثل‌هایی است که به خاطر پیامدهای دوران تجدد و مدرنیته کم‌رنگ شده است.

 

این کتاب، دومین جلد از این مجموعه است و در مجلدهای دیگر، با محوریت خانم‌جون، قصه‌ها و حکایات شیرینی با فضای طراحی متفاوت دیگری، ارائه شده است.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

- بَرَتون تعریف بکنم از زندگی خودُم. زندگی مَنه خدا طنزی کشیده، گمونوم بر سه یه چی کشیده. هَمْجور که نِشِسه بودم دوشتَم کوفته ریزه بَرِی کلم پلو درس می‌کِردَم، یهو عروس اِمریکوییم از در اومد تو!

 من که اصلاً زبون خارجی بلد نبودم. باهاش آب‌مون تو یه جوق نَمی‌رفت. نزدیک بود بهش جَرُم بشه. تا من پاشدم رفتم تو آشپزخونه، یه دَفه پشت سَرُم گفت: come to me. مَنه می‌گی اومدم بیرون گفتم کُمین خودِتی!

دخترو زد زیر خنده. به پسروم گفتم: چِرو می‌خنده؟ گفت: مادرجون بهت گفت come to me یعنی بیو پیشوم. شُمو هم اومدی بهش گفتی کُمین خودتی، او فکر کِرد بهش گفتی coming to room؛ یعنی اومدم تو اتاق. شکرِ خدا بخیر گذشت وگرنِه می‌خوابیدم تو خِرِش. والو هنو کسی بهم یه گل نازک‌تری نگفته که ‌ای دومیش باشه. رفتم تو حیاط که آب پاشی کنم بیان تو حیاط که زنگ در کوچو زدن.

خانم جون و واسونک های شیرازی

65,000 تومان

سنت­‌ها و رسومات هر طایفه و هر شهری، جایگاه و زیبایی خاص خودشون رو حفظ کردند و همیشه بوده و هستند. این کتاب با نقش زیبای گل و بلبل، روایتی است از خاطراتی مربوط به سنت عروسی در شیراز. از سال 1297 شروع می‌شود و تا سال 1401 ادامه می‌یابد. همچنین تغییراتی که طی این مدت (104 سال) صورت گرفته، به همراه واسونک­‌هایی که دو طایفه عروس و داماد در تمام مراحل ازدواج به صورت تک بیتی­‌ها و یا ترانه‌های محلی و واسونک­‌هایی با لهجه شیرازی مجلس عروسی را شاد می­‌کردند، جمع آوری شده است.

 

این کتاب، اولین جلد از این مجموعه است و در مجلدهای دیگر، با محوریت خانم‌جون، قصه‌ها و حکایات شیرینی با فضای طراحی متفاوت دیگری، ارائه شده است.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

حالو دوره­ی شما اَتم اُتوُم زیاد شده. من می­بینم هَم چمدونه که پاپیون زده از در میاد تو، به‌خدا مال دخترِ‌خوارُم دیدم شیش تو چمدون فُکُل زده از در اومد تو. بِگَمت فقط تو ای مراسما واسونک­ها هنوز سر جاشه. هر مراسمی واسونک دوشت:

خانم عروس روی تختُ و دور تختش گل زنید

همه تون گویید مبارک قیچی بر رختش زنید

(کِل‌کِل)

عروس خانم، عروس خانم این چیه دوربرَت

این حریر نرمُ و نازک کی خریده، شوهرت

(کِل‌کِل)

عروسی برای درخت خرمالو

65,000 تومان

در برخی از مناطق استان فارس وقتی درخت میوه‌ای بدون دلیل برای چندین سال میوه نمی‌دهد، باغبانان براین باورند که درخت قهر کرده و باید عروس بشود... که برخی از باغبانان درخت‌ها را تزیین می‌کنند و مراسمی شبیه جشن عروسی برای درخت برگزار می‌کنند.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

شلپ شلپ صدای بارون از بیرون می‌اومد، قطره‌های بارون می‌افتادند روی برگ‌های درخت خرمالو و سر می‌خوردند تا توی باغچه. خانه ساکت بود، فقط صدای جیرجیر  لولای پنجره می‌اومد.

- "چقدر دلم برای مامان‌بزرگ تنگ میشه؛ روی صندلی تابی‌اش که می‌شینم، فکر می‌کنم کنار نشسته داره موهام رو می‌بافه. اون درخت خرمالو رو می بینی... قراره بابا با اره نصفش کنه... اون روز به مامان می‌گفت. چرا؟! خوب میگه سه سال دیگه میوه نمی‌ده... فقط برگ‌هاش حیاط رو کثیف می‌کنه... مامان‌بزرگ هم که نیست یه چیزی بگه... مامان گفت: "خونه پیرزن و پیرمردها رفته..."

چشمای مامان‌بزرگ آبیه... عین تو سارا، موهاش عین نبات‌های تو قندون... تازه دندوناش مثل مال من و تو نیست... وقتی می‌خنده تکون می‌خوره. اصلاٌ چه فایده من اینا رو برای تو می گم... تو که حرف نمی‌زنی... فقط یه عروسکی... تازه معلوم نیست به حرف‌هام هم گوش بدی..."

آدم کوچولوها

55,000 تومان

داستان در مورد یک نکته اخلاقی است که تا مطمئن نشده‌ایم، نباید صحبتی را در جایی عنوان کنیم...

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

چند روز بعد، وقتی بهداد برای بازی پیش دوستانش رفته بود، دید که همه آن‌ها درباره آدم کوچولوها صحبت می‌کنند. ولی کاملاً با آن چیزی بهداد در دشت دیده بود و تعریف کرده بود، تفاوت داشت. آن‌ها به همدیگر تعریف می‌کردند که از درون چاه آدم کوچولویی بیرون آمده که شاخدار و ترسناک است. همچنین تعریف می‌کردند که آدم کوچولوها قصد دارند اطراف چاه قلعه بسازند و به روستای آن‌ها حمله کنند...

قهوه یزدی

72,000 تومان

در این کتاب، 7 داستان از خطه یزد گردآوری شده است. در بخشی از یکی از داستان‌های کتاب خواهیم خواند:

در میان عبور تیتروار روزمرگی‌‌ها، دغدغه هویت، کشف حقیقت و چگونگی عبور از موانع، ناگهان ذهنم تصویری عجیب از آن زهرا در کشور بیگانه می‌‌بافد. چیزی شبیه به نقاشی زنان کوزه به سر آفریقایی در خوابگاه دختران دانشجوی هنرِ ایران. قطعاً آن زهرا درک دگرگونه‌‌ای از قهوه یزدی خواهد داشت...

هیولایی در پارک

45,000 تومان

بخشی از کتاب: «مامان نگاه کن درخت بادمجان! مامان چه جالب...

بادمجان‌ها پرواز می‌کنند!»

کتاب داستان کودکانه هیولایی در پارک، درباره کودکیست که دنیای اطرافش را از دید خود تفسیر می‌کند و با تشبیه کردن آنها به موجوداتی خیالی، در فضای تخیل کودکانه سیر می‌کند...